تو رو آرزو نکردم ، ته تنهایی جاده...
آخه حتی آرزوتم ، واسه من خیلی زیاده...
تو رو آرزو نکردم ، این یعنی نهایت درد...
خیلی چیزا هست تو دنیا ، که نمی شه آرزو کرد..
پاییز باشه . . .
لبِ آب باشی . . .
نم نمِ بارون . . .
دلت تنگ شده باشه . . .
دریا هم طوفانی . . .
دیگه خودتون میدونین بقیه شو . . .
سخت تر از همه چی،اینه که به شنیدنِ صداش عادت کنی . . .
چون شاید یه روزی برسه،که نذاره دیگه صداشو بشنوی!!!
مـن…!
مـرا که میـشنـاسـی؟!
خـودمـم…
کسـی شبیـه هیچـکس!
کمـی کـه لابـه لای نـوشتـه هـایـم بـگـردی پیـدایـم میکنـی…
مهـربـان، صبـور، کمـی هـم بهـانـه گیـر …
اگـر نوشتـه هـایـم را بیـابـی ، منـم همـان حـوالـی ام
تنهایی یعنی ...
من یه موبایل دارم ... ولی صدای زنگش یادم نیست...
نگاهت هر چقدر هم دور باشد،
آرامم میکند
و آوایی آمدنت را در گوشم زمزمه...
چقدر رسیدنت را دوست دارم!
آغوشم در ازدحام سرمای تنهایی،
تنها برای تو گرم است....
بالشت خودم را ترجیح میدهم..
شانه هایت مثل بالشت های مسافرخانه است...
خوب می دانم سرهای زیادی را تکیه گاه است!
صدای نم نم بــ ـارون میــ ـاد
صدای گــ ـریه های یه عاشــ ـق تنها میــ ـاد
تو بارون چه زیبــ ـاست این صــ ـدا...
تنهایی یعنی:
یه بغض کهنه و
یه چشم خیس و
یه موزیک لایت و
یه فنجون قهوه ی تلخ
تـویـی کـه نـفـسـم بـودی ، کـسـم بـودی …
تـو هـر لـحـظـه گـمـم کـردی …
بـبـیـن حـالا چـه آشـفـتـم …
چـه تـیـکـه تـیـکـه مـی افـتـم …
شـکـسـتـم پـیـش چـشـمـام …
نـیـش حـرف مـردمـم کـردی …
بعد از "تو" از "ما" فقط تو مانده است...
"من" مرده است ....
"تو" هم که نیستی ...
پس این "تن" برای که و به امید که تلاش کند...
مدتهاست ...
مجازي زندگي مي کنم؛
مجازي ميخندم؛
مجازي گريه مي کنم ؛
مجازي درد و دل مي کنـم ؛
اما ؛
واقعي تنهام!!!
تا حالا به بالشتت دقت کردي؟!
وقتي ناراحتي روش گريه مي کني!
وقتي خسته اي پيشش تکيه مي کني!
وقتي شادي بغلش ميکني!
وقتي عصباني بهش مشت مي زني!
پس رفيق يعني بالشت
میخوام فقط سکوت کنم
دیگه نمیخوام حرفی بزنم
تاحالا شنیدین که میگن
آنهایی که حرف برای گفتن کم دارند
دردبرای گفتن زیاد دارند........؟
وقتی که نباشی،فردا روز دیگری نیست!!!
فردا تکرار امروزیست که دیروز اتفاق افتاده!
و اینگونه دائم در تکراری بی هدف به سر میبرم!!!