loading...
عاشقانه
asheeghane بازدید : 151 سه شنبه 19 شهریور 1392 نظرات (1)

خدا به شیطان گفت: لیلی را سجده کن. شیطان غرور داشت، سجده نکرد.

گفت: من از آتشم و لیلی گل است.

خدا گفت: سجده کن، زیرا که من چنین می خواهم.

شیطان سجده نکرد. سرکشی کرد و رانده شد؛ و کینه لیلی را به دل گرفت.

شیطان قسم خورد که لیلی را بی آبرو کند و تا واپسین روز حیات، فرصت خواست. خدا مهلتش داد.

اما گفت: نمی توانی، هرگز نمی توانی. لیلی دردانه من است. قلبش چراغ من است و دستش در دست من.

گمراهی اش را نمی توانی حتی تا واپسین روز حیات.

شیطان می داند لیلی همان است که از فرشته بالاتر می رود.

و می کوشد بال لیلی را زخمی کند. عمریست شیطان گرداگرد لیلی می گردد.

 

دستهایش پر از حقارت و وسوسه است.

او بدنامی لیلی را می خواهد. بهانه بودنش تنها همین است.

می خواهد قصه لیلی را به بی راهه کشد.

نام لیلی، رنج شیطان است. شیطان از انتشار لیلی می ترسد.

لیلی عشق است و شیطان از عشق واهمه دارد.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط یشیم در تاریخ 1392/07/29 و 11:13 دقیقه ارسال شده است

عالی بود مرسی عزیزم.به منم سر بزنشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    کدوم عاشق ترن؟!
    آمار
    آمار سایت
  • کل مطالب : 129
  • کل نظرات : 87
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 29
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 71
  • بازدید ماه : 55
  • بازدید سال : 1,351
  • بازدید کلی : 54,215
  • کدهای اختصاصی
    پیغام مدیر