چشمهایت
حالت را پرسیدم نگاهم نکردی
دوباره صدایت کردم بازهم نگاهم نکردی
نگاهت کردم، چشمهایت غریبه بود
نگاهم کردی و آتش زدی بر خرمن جانم
ای یار بی وفای من،نگاهت ، نگاه چه کسی را میخواند؟
حالت را پرسیدم نگاهم نکردی
دوباره صدایت کردم بازهم نگاهم نکردی
نگاهت کردم، چشمهایت غریبه بود
نگاهم کردی و آتش زدی بر خرمن جانم
ای یار بی وفای من،نگاهت ، نگاه چه کسی را میخواند؟
گوشم پر از سکوت تو، از گفت و گوی تنهایی
خنجر هنوز دست تو …، من رو به سوی تنهایی
کابوس وار مثل ملخ توی خواب می بارید
شد فصل قحطی و خوابم پرید توی تنهایی
می خواست بی حیا سرم از تن جدا کند اما
ترجیح میدهم به تو این های و هوی تنهایی
دوباره باز خواهم گشت…
نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه…
ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت…
شاید به هم باز رسیم…
روزی که من بهسانِ دریایی خشکیدم…
و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی…. شاید …
ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ
ﻧﻔﺴﻢ ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻭﻟﯽ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﺑﺒﯿﻨﯽ،
ﺍﺗﺸﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﯼ
ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﺍﺳﺖ!